مراسم جالب حضور رهبر انقلاب در الحاق ناوشكن جماران به ناوگان دريايي
گزارشی که می خوانید حاشیه ای است بر مراسم حضور رهبر انقلاب در الحاق ناوشكن جماران به ناوگان دريايي.
1- متن خبر ، اصل حاشيه
در حالي كه نيروهاي آمريكايي در كشورهاي افغانستان و عراق از مدتها پيش مستقر هستند، تعداد زيادي پايگاه فعال دريايي و هوايي و زميني هم در كشورهاي قطر، بحرين، امارات، عربستان و ... دارند. اينها به غير از شناورهاي سطحي و زيرسطحي ريز و درشتشان در محدوده خليجفارس، درياي عمان و اقيانوس هند است.
به همهي اينها اضافه كنيد دو زيردريايي اسرائيلي و كلي شناور عملياتي از حدود 20 كشور كه اكثراً همپيمان آمريكا هستند. اين آرايش نعل اسبي (كه هلال اين نعل به سمت جنوب است) يك كانون توجه بيشتر ندارد؛ ايران. از آن طرف هم "هيلاري كلينتون " وزير خارجه آمريكا و رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا يكييكي كشورهاي منطقه را گَز ميكنند و در اين ديد و بازديدها موج جديدي از پروژه "ايرانهراسي " را به راه مياندازند. فرض كنيد اين شرايط در مورد ايران نبود و يك كشور ديگر (هر چقدر هم كه ميخواهد قدرتمند باشد) در اين شرايط قرار ميگرفت. فكر ميكنيد شخص اول آن مملكت چه تدبير و واكنشي نسبت به اين آرايش شيطنتآميز نشان ميداد؟
چهارشنبه 28بهمنماه، رهبر انقلاب در ديدار مردم تبريز به اين تحركات اشاره كرد و به آن تاخت. اين اشاره مورد توجه ويژه رسانههاي خارجي قرار گرفت. رسانههايي كه هنوز خبر نداشتند رهبر فقط دو روز بعد به نزديكترين نقطه از خشكي اين كشور با كانون تجمع دشمن خواهد رفت تا مقتدرانه، اولين ناوشكن كلاس موج را به ناوگان دريايي ايران ملحق كند و اينچنين برايشان خط و نشان بكشد.
براي اولين بار دوست ميداشتم به جاي اينكه همراه رهبر باشم، همراه مثلاً وزير خارجه آمريكا باشم و حاشيهنويسي آنها را بكنم وقتي اين خبر را ميشنوند و ميفهمند آرايش نعل اسبي و صلهرحمهاي خالهزنكيشان هيچ تاثيري در آنكه ميبايد، نداشته است.
2- تكاپو براي ورود مرد با ابُهت
همه لباس سفيد پوشيدهاند. نيروي دريايي است و همين لباسهاي يكدست سفيدش. وقتي كنار هم ميايستند هم زيباييشان بيشتر ميشود. در همان محوطهاي كه ناوشكن جماران پهلو دارد به حوضچه، گروه موزيك و دستههاي ديگر براي مراسم سان آماده ميشوند. دستههاي آخري كاركنان كارخانه كشتيسازي و بچههاي همين پروژه اخير هستند.
همه تمرينهاي آخرشان را انجام ميدهند. فرمانده ميدان پا ميكوبد و جملات ورودي و خوشآمدگويي كه قرار است جلوي رهبر بگويد را با صداي آرام تمرين ميكند، غافل از اينكه ميكروفون روشن است. بقيه ولي به حرفهاي او توجهي نميكنند. عكاسها و فيلمبردارها بر سر اينكه جايشان ضدنور است، با مسوولين برنامه بحث ميكنند. اين تكاپوي قبل از آمدن رهبر را دوست دارم. اين جنب و جوشِ از روي ارادت، براي اين است كه هركسي ميخواهد بهترين كار را براي رهبرش انجام دهد و البته هركس ابُهت حضور اين مرد را قبلاً تجربه كردهباشد، حق هم دارد و اگر كمي دلشوره داشتهباشد.
جنبوجوشها تبديل به نظم ميشود. دو نفر از گروه موزيك كه بالاي بلندي هستند شيپور ورود فرمانده كل قوا را ميزنند. پيرمرد عصازنان وارد ميشود. چنان سكوتي همه جا را ميگيرد كه صداي پِرپِر پرچمهاي آويزان از ناوشكن شنيده ميشود. اطراف رهبر فرماندهان رده يك ارتش و سپاه و ستاد مشترك و وزير دفاع ايستادهاند. فرمانده ميدان پا ميكوبد و با شمشيري جلوي صورت جلو ميآيد، رهبر يك قدم جلو ميرود.
رهبر به جايگاه شهدا احترام ميگذارد، جايگاهي كه بالاي آن نوشته است: "موجيم كه آسودگي ما عدم ماست "، بعد بر ميگردد و از جلوي صفهاي منظم سان ميبيند و ميرود به سمت انتهاي صفها. جنگ و جدال ما هم با محافظها شروع ميشود كه بگذارند برويم و آنها نميگذارند و بعد از كش و قوس از پشت صفها ميرويم به سمت انتهاي صف. دويدن عكاسها و فيلمبرداري با دوربينهايشان بامزه است. رهبر هر سه چهار قدم يكبار عصا ميزد و قدمهايش را آنقدر محكم و منظم برميداشت كه آدم وقتي به جزئيات رفتار او دقت ميكرد، فكر ميكرد اين مرجع تقليد سالها يك نظامي كاركشته بوده.
چادر بزرگي كنار ناوشكن زده بودند و تويش صندلي چيده بودند. رهبر آنجا رفت و فرمانده ارتش خوشآمد گفت و يكي دو نفري هم گزارشهايي مختصر دادند و رهبر را دعوت كردند به بازديد از ناوشكن.
3- حاشيهنويس بايد در حاشيه باشد!
رهبر از آن طرف سالنها بيرون رفت و ما از اين طرف، گروه موزيك آهنگ سرود جمهوري اسلامي را نواخت و پرچم رقصرقصان بالا رفت و رهبر با گروه همراه وارد ناوشكن شد، درست از جايي كه هليكوپتري روي ناوشكن پارك كردهبود! اول كار لازم نبود داخل ناوشكن برويم چون فاصله ما با رهبر دو سه متر بيشتر نبود از بيرون ناو. افسري كه براي رهبر توضيح ميداد به جايي در دورترها اشاره كرد. رهبر رفت پشت دوربين بزرگي كه روي سهپايه بود و با آن به سمت اشاره افسر را نگاه كرد. بعد عصايش را بالا آورد و خودش هم جايي را نشان داد و از افسر چيزي پرسيد كه صداي باد نگذاشت بفهميم چه چيزي. از آن طرف هم دو هاوركرافت غول بيرون آمدند و از جلوي حوضچه رد شدند. افسر، فرمانده كل قوا را راهنمايي كرد به سمت داخل ناوشكن و طبق معمول ما شديم آدم اضافه و راهمان ندادند. چند نفر از رفقا پادرمياني كردند و محافظها بالاخره اجازه دادند برويم روي عرشه ناوشكن. ولي همچنان سرتاپايم را برانداز ميكردند كه اين آدم با يك خودكار و كاغذ، بدون لباس نظامي و دوربين و ميكروفون و ... چه كاري دارد انجام ميدهد! روي عرشه يكي از محافظان ايستاده بود و تسبيح ميچرخاند. يكي دو قدمي جلو آمد و دستش را روي سينهام گذاشت، درست مثل سفر كردستان. رويش را كرد سمت محافظها و سري به علامت سوال تكان داد. بعد پرسيد: شما؟ خواستم بگويم خبرنگارم ولي توي زبانم چرخيد كه دارم حاشيهنويسي ميكنم. اين كلمه "حاشيه " هم از آن كلماتي است كه اگر 10 بار هم غسلش بدهي باز هم چندشآور است. حاشيهنويسي؟ لابد يك چيزي شبيه حاشيهسازي و فتنهانگيزي و ... است! خلاصه آن برادر محترم كه يكبار هم توي كردستان بدون اينكه متوجه باشد انگشت شصت پايم را لگد كرده بود، برميگرداندم بيرون. كارد اگر ميزدند خونم درنميآمد. چند سال ديگر بايد صبر كنيم تا فرمانده كل قوا يك بار ديگر در چنين شرايطي باشد و ما هم باشيم و بتوانيم به خلقالله بگوييم چه شده و چه نشده.
4- اين غول آهني را بيشتر از بچهام دوست دارم
مغموم و آويزان كنار ناوشكن قدم ميزدم. طولش تقريباً هم اندازه طول زمين فوتبال است و عرضش كمي بيشتر از طول هليكوپترهاي معمولي. جلويش يك توپ و دو تيربار دارد، وسطش چهار موشك چيني و عقبش 4 موشك آمريكايي. ميتواند در شعاع 3000 مايلي عمليات كند و قابليت حمل هليكوپتر دارد. ايران با ساختن اين ناوشكن چهاردهمين كشور طراح و سازنده اين دست جنگافزار است. اينها را مردي سفيدپوش به يكي از بچههاي تيم خبري ميگفت. نزديك شدم و سلامي كردم و ايستادم به گوش دادن. افسر سفيدپوش ميگفت: يادم نميرود 12 سال پيش رهبر توي همين ساختمان ـ و با دست ساختماني را پشت حوضچه نشانمان داد ـ آمده بود بازديد، يك ماكتي را از همچين ناوشكني ديد. سوال كرد و گفتيم اين ناوشكن چيست و چه خصوصياتي دارد. بعد ايشان گفت خوب شما كه ماكتش را ساختيد چرا خودش را نميسازيد؟ بعد هم جديتر شدند و دستور ساخت ناوشكن با قابليت حملي هليكوپتر و پرتاب موشك را صادر كردند. ما 12 نفر بوديم كه بعد از دستور رهبر تا مدتي گيج بوديم. دو سه ماهي طول كشيد تا به خودمان بياييم كه ميخواهيم چكار كنيم. مطالعات روي آب و ورقهاي مخصوص و نيازهاي خودمان و خصوصيات ناوشكنهاي موجود در جهان شروع شد. همان موقعها بود كه بچهام به دنيا آمد. بعد با دست به ناوشكن اشاره كرد و گفت: اين غول آهني هم سن بچه من است ولي بيشتر از بچهام دوستش دارم. صبح زود ميآمديم روي آن كار ميكرديم و وقتي برميگشتم خانه هم ساعت 12 ـ 11 شب و بچه خواب. بچه را مادرش بزرگ كرد، اين غول را هم ما. 65 نفر شبانهروز مستقيما روي آن كار كرديم. چهار ساله اصل كار تمام شد، قرار بود موتورش را يك شركت آلماني بدهد كه بعد از چهار سال برو و بيا آخرش به خاطر تحريم نداد. بعد يك شركت فرانسوي قرار شد سيستم رانش را بدهد بعد از سه سال فقط موتور را داد. ما هم همه طراحيها را براساس موتور آلماني كرده بوديم، مجبور شديم كلي ناوشكن را عوض كنيم. حالا فرانسويها هم گيربكس و شفت و پروانه را ندادند. ديگر تصميم گرفتيم خودمان بسازيم، گفتيم گورپدرشان! يك روز يكي از بچهها گفت رضا من دارم گيربكس طراحي ميكنم. رفتم پاي كامپيوتر ديدم توي اتوكد چند تا دايره كشيده! ولي باور كنيد خودش گيربكس را طراحي كرد و يك شركت هم توي اصفهان ساخت. فقط 4 ـ 3 كشور توي دنيا ميتوانند يك چنين گيربكسي طراحي و توليد كنند، شاهكار بود، شفت 12 متري ساختيم. الان ديگر هر شناوري بخواهيم ميتوانيم بسازيم. الان از خوشحالي نميدانم چكار بكنم. شايد يك مدت بروم استراحت كنم. اين يك شاهكار است. شما شايد خيلي سر درنياوريد. در خاورميانه و خليجفارس هيچ كس حتي فكر ساختن چنين چيزي را هم نكرده كه ما ساختيمش!
آن دوست خبرنگار كلي به مهندس اصرار كرد كه بِكشدش جلوي دوربين و همين حرفها را تكرار كند ولي مهندس قبول نكرد و گفت: "دو سه نفر ديگر هستند كه بيشتر به گردن اين پروژه حق دارند، بيا برمت پيش آنها ".
5- گزارش از خزر تا خليج فارس از خليج فارس تا خليج عدن
رهبر از تمام ناوشكن بازديد كردند و دوباره برگشتند توي همان سالن چادري با صندليهاي پلاستيكي. اين بار فرماندهان گزارش دادند. از گذشته و وضعيت كنوني، كمبودها و برنامههاي آينده. رهبر عصايش را گذاشته بود روي زمين و دو دستش را روي آن تكيه داده بود و گوش ميداد. فرمانده نيروي دريايي وسط گزارش به ته سالن نگاه كرد و گفت: ارتباط با خليج عدن برقرار است؟ از انتهاي سالن اعلام آمادگي كردند و بعد صداي ناخداي ناوچه ايراني در خليج عدن از پشت بيسيم توي سالن پخش شد كه به فرمانده كل قوا گزارش وضعيت داد و گفت خودش و همه خدمه سربازان گوش به فرمان رهبر هستند.
رهبر پرسيد: ايشان هم صداي مرا ميشنوند؟ گفتند : بله. رهبر هم گفت: انشاالله موفق باشيد. خداوند متعال به شما كمك كند و بتوانيد مايه سربلندي كشور و نظام اسلامي باشيد. به همه كاركنان ناوتان سلام ما را برسانيد.
چرت از سرمان پريد وقتي صداي ناخداي ايراني را از آن سمت دنيا شنيديم. نگاه كردم به آقاي خامنهاي، مرجع تقليدم كه نشسته بود روي صندلي سمت چپش پرچم ايران بود و بالاي سرش سمت راست عكس امام. بالاي سرشان هم اين آيه قرآن: " وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ. او گفت: "به نام خدا بر آن سوار شويد! و هنگام حركت و توقف كشتي، ياد او كنيد، كه پروردگارم آمرزنده و مهربان است!"
6- رهبري يعني نگاه استراتژيك به همه چيز
ما كه از گزارشهاي فرماندهان چيز زيادي متوجه نميشديم، منتظر بوديم رهبر انقلاب به عنوان رهبر و فرمانده صحبتهايش را شروع كند: امروز براي من روز شيرين و دلپسندي بود. نه فقط به خاطر اينكه يك ناوشكن به نيروي دريايي ملحق شد، بيشتر از اين جهت كه جوانان و كاركنان هوشمند ما نتيجه اميد، اعتماد و توكلشان را به چشم ديدند و اين آنها را مُصر خواهد كرد به برداشتن گامهاي بلند ديگر و اساس كار همين است ... نيروي انساني ما بايد آنچه خدا در وجودش به وديعت گذاشته از استعداد و توانايي، به عمل برساند و از بزرگي كارها نترسد ... آن روزي كه در همين جا بحث ساخت اين ناوشكن مطرح شد، در همان ديدار بعضيها بودند كه فكر ميكردند اين كار شدني نيست، نه فقط شدني بود بلكه اين ناو در برابر همت امروز شما كار چندان بزرگي هم نيست، هرچند ميدانم چقدر برايش زحمت كشيده شدهاست ... ما 800 ـ 700 سال سابقه دريانوردي داريم. با اين سابقه و تواناييهاي ملي و هوش جوانانمان چرا بايد اين قدر عقب مانده باشيم كه از به دست آوردن اين رزمناو اينقدر ذوقزده باشيم، در طول اين قرنها به ما جفا شده، نه فقط از طرف بيگانگان، بلكه بيشتر از طرف حاكمان فاسد. جمهوري اسلامي اگر فقط همين يك كار را كرده باشد كه روح خودباوري را به اين ملت برگردانده باشد، ساليان سال بايد شكرگزارش بود ... هر چه پايمردي و ايستادگي شما بيشتر باشد، خشم دشمن بيشتر ميشود ... بعد از 22بهمن كه حركت عظيم مردمي را ديدند، خشمگين شدند. حرفهايي كه امروز آمريكاييها ميزنند از صدر تا ذيلشان، نشان دهنده عصبانيت است كه نميدانند بايد چه كار كنند ... حرف تكراري و از دهنافتاده توليد سلاح هستهاي نشاندهنده ضعف و زبوني دشمن حتي در زمينه تبليغاتي است. سلاح هستهاي در احكام و اعتقادات و براساس قرآن حرام است و ما هيچ وقت دنبال آن نيستيم ... دشمن بايد از اين بترسد: بيدار كردن روح حماسه در امت اسلام و ما اين كار را خواهيم كرد ... كشورهاي همسايه و حوزه خليجفارس در طول گذر زمان فهميدهاند ما برايشان تهديد نيستيم. عنصري كه امنيت اين منطقه را مخدوش ميكند حضور بيگانه و مخصوصاً آمريكاست، اينها آرزو ميكنند اختلافات بين كشورهاي خليج فارس را .... جمهوري اسلامي متكي به دل ميليونها انسان است، ميليونها انسان كه با هم فرياد نفرت از استكبار و پافشاري بر جمهوري اسلامي سر ميدهند، آن هم 30 سال، اين فرياد در تاريخ ماندگار است
رهبر انقلاب اول از آنهايي كه ناوشكن را ساخته بودند تشكر كرد و بعد سعي كرد بفهماند ناوشكن مهم نيست، خودتان مهم هستيد و اين روحيه و اعتماد بهنفستان. بعد هم دشمن را به چالش كشيد كه ما بدون اتكاء به سلاح و مهمات و با بيدار كردن روح حماسه در همه امت مسلمانان دنيا ـ كه در نقاط حساس دنيا هم هستند ـ پا به عرصه مبارزه ميگذاريم و چقدر بد است كه بعضي رسانههاي ما از حضور رهبر و فرمانده كل قوا در كرانه خليج فارس فقط به الحاق ناوشكن جماران به نيروهاي دريايي اشاره كردند و پيامي كه رسانه دشمنان به خوبي متوجه آن شدند، بعضي رفقا متوجه نشدند!
7- چرا اذان را تذكر نداديد؟
رهبر بعد از به چالش كشيدن همهي دنيا گفتند: مثل اينكه وقت گذشته، اذان شده؟ گفتند: شده. رهبر گفت: بايد تذكر ميداديد كه از اذان نميگذشتيم و بعد بلند شد. خواب از سرمان پريده بود. رفتيم براي نماز. در صفهاي نماز سلسله مراتب نظامي به هم خورد.
مرجع تقليد ايستاد به عنوان پيشنماز، توي صف اول كارگر ساخت ناو ايستاد و فيروزآبادي رئيس ستاد مشترك ارتش صف آخر و خواندن نماز شكسته در كنار ناوشكن جماران و خليجفارس يادمان آورد تهران نيستيم. بعد از نماز هم رهبر انقلاب نشست بالاي سفرهاي بلند كه همه كاركنان پروژه ناو و همه فرماندهان نظامي باز هم بدون رعايت سلسله مراتب نظامي نشسته بودند. همه با هم سبزيپلو با شيرماهي خورديم كه يادمان باشد تهران نيستيم. آفتاب ظهر بعد از نهار هم به سرمان ميزد در ابتداي ماه پاياني زمستان و عرق از سر و رويمان ميريخت. ناوشكن سرجايش ايستاده بود و پرچم ايران بالايش در باد پِرپِر ميخورد، وقتي ما برميگشتيم.
منابع این سلسله مقاله : Econews.ir / Bornanews.ir / خبرگزاري مهر / تبیان / Tabnak.ir / ايرنا / جهان نیوز / Khamenei.ir / Wikipedia / AJA.ir / خبرگزاری فارس /ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}